- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
ای تو فرزند رضا،ای چشمۀ جوشان،سلام رونق از فیض تو دارد عالم امکان، سلام! ای شبیه موسی عمران گشوده بحر جود ای چو مريم، مادرت مرضیۀ یزدان، سلام ای تو مولـود مـبارک از تبار فـاطــمه ای سر پاکت رضا بنهاده بر دامان، سلام وارث عـلم رضا و مـعـدن عـلـم عـلی موضع سرّ نبی درفضل و دراحسان، سلام از ولادت با تو برپا خیمۀ تقوی، درود تا قیامت از تو روشن خانۀ ایمان، سلام ای به گهواره شهادت گفته بر توحید حق ای شده نام نبی بر نامهات عنوان، سلام ای علی موسی الرضایت هرشب از شکر خدا تا سحر در محضر گهوارهات خندان سلام در رخت نور امامت از ولادت جلوهگر بر تو ای مهر ولایت، تا ابد از جان، سلام بر تو و بر خاندانت ای سحاب لطف حق تا قـیامت بر شـمار قـطرۀ باران، سلام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
الا کرم ز تو مشـهــور یا امام جـواد کـلام توست هـمه نـور یا امام جـواد ائـمّهاند جــواد و تــوئی جـواد هـمـه که گشته جود تو مشهور یا امام جواد سزد ز لعل لب حضرت رضا ریزد به مـدح تو دُر منــثـور یا امام جواد اگر چه نزد شما آبـروی نیست، مرا مکن ز درگه خود دور یا امام جواد گـداییام به درت جـــز بهانهای نبوَد مراست وصل تو منظور یا امام جواد به روی زائر تو بوسه میزند جبریل به ذکر «سیعک مشکور» یا امام جواد به کاظمینِ تو روی نـیــاز برده کلیم سـلام میدهد از طـور یا امام جـواد جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقۀ گل بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد اگر چه ران ملـخ هم نـدارم ای مولا مرا بخوان به درت مور یا امام جواد قضا به حکم تو محکوم، ای ولیِ خدا قـدر به امـر تو مأمـور یا امام جواد لباس نور مرا بر تن از ولادت توست گـنـاه، وصـلـۀ نـاجـور یا امام جـواد خدا ثـنای تو را گفـته و چگـونه مرا بـوَد ثـنـای تو مـقـدور یا امـام جـواد لب تو داشت تبسّم، ولی دلت را بود هـزارها غـم مـسـتـور یا امـام جـواد ندید دختر مأمون جلال و قدر تو را چو بود چشم دلش کـور یا امام جواد شهادت تو در آن حجـره با لب تشنه بـوَد تـجـسّـم عـاشـور یـا امـام جـواد عـنایتی که شود روز حشر «میثم» هم به دوسـتی تو محـشـور یا امام جواد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
ای مرغ جان کبوتر صحن و سرای تو هفت آسمان صـحـیـفـۀ مدح و ثنای تو چـشـم رضـا به مــاه رخ دلـربـای تــو چــشـم فـرشتـگـان خـدا جـای پـای تـو دلهـای عـارفـان، حـرم با صـفـای تو تو خـود جـوادی و همه عالـم گدای تو دست گـدائی هـمـه عـالـم به سـوی تو دل بـرده از امـام رضـا مــاه روی تو پیـشـانـی مــلائکـه بر خـاک کـوی تو جـام بـهـشـتـیــان همه پر از سبوی تو ذکـر خــوش امام رضا گـفـتـگـوی تو زیـبـد که او هـمـاره بگــوید ثـنـای تو بـسـماللهِ صحـیــفـۀ دلهـاست نــام تــو خیـل ملَـک ستـاده به عـرض سلام تو عـالـم رهـیـن کـثــرتِ جــود مـدام تـو بــالاتــر از ثــنــای خـلایـق مــقــام تو نـور است هـمچـو آیۀ قــرآن کــلام تو رویـد مسیـح از نـفـس جــانــفـزای تو وابـسته بر وجـود تو این عـالـم وجود آرند جن و انس به خاک درت سجـود آیـات غیب را رخ نـورانیات شـهـود تو بـضـعـۀ امام رضا نـجـل حـیـدری سر تا قــدم پـیـمـبر و زهرا و حیدری از هـر چـه گـفتهانـد و نگفتنـد برتری جز تو که خصم گشته ز جود تو بهـره بر کی داده حـرز فـاطـمـه بر قـاتل پـدر؟ از من اگر چه نیست کسی روسیـاهتر مأمون به پیش علم و کمال تو شد حـقیر افـتـاد در حقـارت و افکـند سر به زیر درمحضر تو کم بوَد از کودک صغیر ما مـورِ کوچـک و تو سلیمان عـالمی جــان امـام هـشـتـم و جــانـان عـالـمـی در هر قـدم نثـار رهـت جــان عـالـمی یک عـمر بوده آتش غــم شمع محـفلت مأمون هزار مرتبه خون ریخت در دلت بودی جوان و قـتلگهت گشت منـزلت در بین حجره سوختی و دست و پا زدی وز سـوز سـیـنـه نـالۀ واغــربـتـا زدی فـریـاد بـهـر تـشـنـهلـبِ کــربـلا زدی هر چند هیچکس ز غـمت با خبر نبود دیگر سرت به نوک نی و طشت زر نبود دیگر به سنگ ماه جـمالت سپـر نبـود تا دور چرخ فصل خزان دارد و بهار روزی چو روزجد تو نبْوَد به روزگار میـثم بـیـار در غـم او چـشـم اشکـبـار
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
ای انس و جان گدای تو يا حضرت جواد شرمـندۀ عـطای تو يا حـضرت جـواد زيـبـاتـرين دعـای ســمــاواتـيـان بــود مـدح تو و ثـنای تو يا حضرت جــواد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست در چله گرفتن ثمری بهتر از این نیست ما خــم شراب از جگـر غوره گـرفتیم در میکدۀ ما هـنری بهتر از این نیست سـجـاده بـیاریـد که تا صبح نـخـوابـیـم در بین سحرها؛ سحری بهتراز این نیست مـا درد نگــفــتـیـم ولـی بـاز دوا کـرد در شهر، طبیب دگری بهتر از این نیست حـق داشـت بــنـازد پـدر پـیـر مـدیـنـه درهیچ کجایی پسری بهتر از این نیست گـفـتند جــواد است سـر راه نـشـسـتـیم درجمع گدایان خبری بهتر از این نیست پر کرد به اجـبار خـودش کیـسۀ ما را درکوچۀ ما رهگذری بهتر از این نیست گـفـتـنـد ســلامی بـده و زائـر او بـاش دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست پـس زائــر یـاریـم تـوکــلـت عـلـی الله مـا عـبـد نـگــاریـم تـوکـلـت عـلـی الله هـجـران تـو و تـیـغ بـلا فـرق نـدارنـد در طرز شـهـادت شهـدا فـرق نـدارند کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد این گونه که شد سنگ وطلا فرق ندارند ایـام طـفـولـیت تو عـیـن بـزرگی است در مـعــجـزه، ایـام خـدا فـرق نـدارنـد از رحـمت تـــو دور نـبـودند، سیـاهـن وقـت کـرم تـو، فــقــرا فــرق نـدارنـد پـائـین سـرسـفـره تو نـیز چو بـالاست در خـانـۀ تو شــاه و گـدا فـرق ندارند مـا کـار نـداریـم رضـا یـا که جــوادی در مـذهـب مـا آیـنــه هـا فـرق نـدارنـد تو آمـده ای تا که ســرآمــد شـده بـاشی بیمار شدن از من وعـیسی شدن از تو لب تشنه شدن از من و دریا شدن از تو بگــذار قــدم هــای تو را خـوب بـبـیـند هـستـند کـریـمان دو عالـم سر خـوانت یکـبـار نخـورده است گره کیسۀ نانت در راه مـبـــادا قــدمـت خــار بــبـیـنـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
قسم به آن که به گنجشک بال و پر داده هـمـان که بال قـنـوت دم سـحــر داده قسم به سـورۀ خـورشـید و آیه آیـۀ آن که نـور را بـه دل روشـن بـشـر داده قسم به آه درخـتـی بـدون بَر، که جـبر شکوه ساقۀ خـود را به یک تبـر داده دمـیـده بر دم صـور مـدیـنه اسـرافـیل تـرانه خـوانده و آواز عـشق سر داده که هان تمامی هفت آسمان نظاره کنید فـلک به دامن خـورشیـدتان قـمر داده کسی که وارث پیغمبر است ابتر نیست خـدا دوباره به این خانـدان پـسر داده پـســر نه کـوثــر قــرآن ضـامن آهــو جــواد آل عــلــی جــان ضـامـن آهــو همان که سجده گهش آسمان عیسی شد همان که خاک درش کوه طور موسی شد همان که ذره شد از لطف چشم اوخورشید همان که قطره ز دیدار او چو دریا شد همان که روشنی چشم آسمـانی هاست ســتـارۀ ســـحـــر آسـمــان بـابــا شـد همان که در وسط طعنه ها و تهمت ها رسید و قصۀ کـوثر دوباره احیــا شد رسید سیب بهشت خـدا، خـدا را شکر رسید یوسف یعقوب ما، خدا را شکر به شیوۀ پدر این چشم مهربان شده است همان نگاه همان عاطفه همان شده است همان صمیمیت وگرمی و صفایی سبز همان پناه که آهـو دخیل آن شده است اگر غـلـط نکــنـم بــوی یــاس می آیـد اگر درست بگویم رضا جوان شده است جـواد، جـود خـداوند آسـمـان ها هست که با زبان زمیـنی او بیان شده است منم گدای امامی که قرص مهر و ماه به دست سائل او مثل قرص نان شده است فقـط نه مـلجأ حـاجات مـردمان زمین که مأمـن هـمـۀ آسمـانـیان شــده است کسی که سائل این خانه هست می داند جــواد، جـود کـنـد سـائـلـی نـمی مـاند مخـاطب هـمـۀ نـامـه های من شـده ای توسـلی همه روزه بـرای من شـده ای در این زمین که هوای نفس کشیدن نیست حـیات من، نفس من، هوای من شده ای دلـم بـهــانـه صـحـن تو دارد آقـا بـاز بـهـانـۀ سـفـر کــربـــلای من شـده ای مرا سـفـر، سفر کـاظـمـیـن قسمت کن مـرا زیـارت قــبـر حسیـن قسمت کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
وقتی بساط عـشـق بازی چـیـده می شد سـجـادۀ سـبـزی کـنـارش دیـده می شد یک پـیـرِ عـاشق با دعـای مستجـابـش در امـتـحـانِ عـاشـقی سنجـیـده می شد صبرش اگرچه شهرۀ هفت آسمان بود گه گاهی از زخم زبان رنجیده می شد گویا دوباره کـوثـری در بین راه است کـم کم سحـر شـام دل غـمدیـده می شد از نور زهـراییِ این فـرزند خـورشـید طومارغربت در جهان برچیده می شد دانـید این اسطـورۀ دلـدادگـی کـیـست؟ در آسـمـان ها این چنین نامـیده می شد او کیست؟ آقازادۀ شمس الشموس است آرامش جـان و دلِ سلطان طوس است او مثل نوری جلـوه کرد و بهترین شد همچـون رسـول الله پـیـغـمبر ترین شد از آسـمان ها آمد و جـاری تر از اشـک مانند زهــرا مــادرش کـوثـرترین شد سـر تـا به پـایش بود تـوحـیـد مـجـسّـم بر بـادۀ رب الـکــرم سـاغــرترین شد او چـند سالی گر چه مهـمان بود ما را امـا تـجـلّی کــرد و نـام آور تـرین شد بر تـار گـیـسویش گـره خـورده دل ما این شاه زاده، تک پسر، دلبرترین شد شـد زنـــده یـاد یــوسـف لـیـلا دوبـاره ابن الـرضا بود و عـلی اکـبـرترین شد در چند جایی که عـیان شد غـیـرت او با نـام زهـرا مـادرش حـیـدرتـرین شد فـرمــود بابـایـش از او بـهـتـر نـبـاشـد مــولــودی از او بـا بـرکـت تـر نـباشد او آمـد و ابن الـرضـایـی کــرد مــا را از بـرکت نـامش خـدایـی کـرد مـا را مـشـتی ز خـاکـیم و قـدم بر ما نهـاد و تا عرش برد و کـبـریـایـی کـرد ما را دسـت کــــریــمِ ایـن امــامِ ذرّه پــرور یک عـمـر مشـغـول گدایی کرد ما را صـوت دل آرای مـنـاجـاتـش سحـرهـا سر مست جانـان و هـوایی کرد ما را بوسـیدن خال رطب دارش در این ماه مـهــمـان بـزم با صـفـایـی کـرد ما را یک قـطـرۀ اشک از کـنـار سـفــرۀ او هر نیمه شب مردی بکـایی کرد ما را از گـوشۀ صحـن و سرای کـاظمیـنش مست حـسیـن و کـربـلایـی کرد ما را نـیـمـه نـگـاه اوست تـسـکـیـن الـفـؤادم دلـــداده ی اوصـــاف والای جــــوادم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
امشب بهـشـت آرزو را بـاز كـردنـد سرى ز اسرار مگو را بـاز كــردند خُـم خـانـۀ تـوحـيد را در بر گشودند بر باغ جـنّـت یک در ديگر گشودند مستان صافى دل كه قدسى نام دارند كوثر به جاى مى درون جـام دارند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
نـسیـمی از سر زلـفت بـهـار دنـیا شد تو آمدی و امیــدی به عشق پـیـدا شد درـست مـثــل زمــان تــولـد زهــــرا مدیـنه مثـل زمـین های مکـه زیبـا شد هزار و چهار صد سال می شود که خدا مرا پیاله به دست شرابتان کرده است چـگـونه شـکـر بجا آورد اسـیـری که غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
دست گـدای بـاده به دامـان رسیده است اوضاع دل دوباره به سامان رسیده است شوریده و پر از طرب و شاد و نغمه خوان بلبل به صحن سبز گـلستان رسیده است شوری به پاست در دل هرعاشق خراب بر کار عشق سلسله جنبان رسیـده است افـتـاده است غـرق تـواضـع به پـای او عرشی که دید مظهر ایمان رسیده است با جنس ناب و بوی گلاب و شمیم دوست با روحـی از لطافت بـاران رسیده است این مه جـبین که نـور دو چشم امام شد با عطر و بوی پونه و ریحان رسیده است از بـرکـت قـدوم پـُر از نـور این پـسـر چـشم رضا به خلقت باران رسیده است بر روی قـلب مـردم ایـران نـوشـته شد باب الــورود شـاه خـراسان رسیده است اینگونه است، میشود اینگونه هم نوشت باب الـمـراد مـردم ایـران رسـیـده است او چلچـراغ راه عروج است و عاشقی پیر و مراد و مرشد خوبان رسیده است او معجزات چشم کریمش نگفتنی است تعریف و وصف علم عظیمش نگفتنی است
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
یادتان هست نوشتم که دعا می خـواندم داشتم کـنج حـرم جامعه را می خواندم ازکلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محـکـمات کــلـمات تو مسـلـمـانم کرد کلماتی که همه بـال و پر پـرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحهً غـار حـراست خط به خط جامعه آئینۀ قـرآن خداست عقل از درک تو لبریز تحیّر شده است لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است هـمـۀ عــمــر دمـادم نـسـرودیـم از تـو قدر درکِ خـودمان هم نسرودیم از تو من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عــرق شـرم بـه پـیـشـانـی دفـتـر دارم شعـرهایم هـمه پـژمرد و نگـفـتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل مـا کی به تـو ایـمـان فـراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفـتـه رفـته نکند جـعـفـر کـذاب شویم تا تو را گـم نکـنم بین کویـر ای بـاران دست خـالـیِ مرا نیـز بگـیر ای باران من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کـلماتم کـلـمـاتـی ست حـقـیر ای باران یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیـم تو را دیر به دیر ای باران نـام تو در دل ما بود و هـدایت نـشدیـم مهربـانی کن و نادیده بگیـر ای باران ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران پسر حـضرت دریـا ! دل ما را دریاب ما یتـیـمـیم و اسیریم و فقـیر ای باران سامرا قسمت چشمان عطش خـیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سـیر ای باران
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
آئـیـنـۀ چـشــم می کـنـدم سیـر حـالـتان حـیــرانـم از روایت فـعــل مـحـالـتـان مـظـلـومی آن قـدر که نـدارنـد اتـفـاق حـتی مـورخـان به سـر سنّ و سالـتان از میـوه های عـلم شما سـیر می شـویم حـتی اگـر به ما بـرسـد سـیب کـالـتان نفـریـن به ما اگـر به تـمـنـای روشنی بـیـرون بـیـاوریم سـر از زیـر بالـتـان ابن الرضای دومی و سجـده می کـنـیم بـر آفــتـــاب مـشــرقــی بـی زوالـتـان هرکس که سائل کرمت شد کـریـم شد کوچک شد آن که پیش تو، عبدالعظیم شد احـسـان خـانـــواده تـان از قــدیـم بـود آنــقـدر روی بـام شــمـا یـاکـریـم بـود راه تو را نـیـاز به خـدمـتگـذار نیست پـرده نـگـاه دار سـرایت نــســیـم بـود ای آسمان چه شد که شدی همنشین خاک وقـتـی خـدای عــز و جـلت نـدیـم بود ای آنکه چـو بـدستی بـازی کـودکـیت مثـل عـصـای معـجـزه هـای کـلـیم بود بــیــراهــه بـود راه، بــدون هـدایـتـت تنـهـا صراط نـور شـما مـستـقـیـم بود نام تو جـلـوه ای ست از اسـمـا پـنج تن هم گـشته ای امـام عـلـی، هم ابالحـسن وقـتش شده که بـاز به سجاده رو کنید وقتش رسیده با خودتان گفت وگو کنید وقتش رسیده است که در چـنتۀ قنوت کـار شــفـاعـت هـمه را باز رو کـنـید بـایـد حــصــیـر ســادۀ بی آبــروی را جــا زیــر پـای داده و بـا آبـرو کـنـیـد گـیـرم که آب ســرد نـیـاورد خـادمـت بـاید به آب گـرم بـهـشتی وضـو کـنید باید که باز زخـم و جراحات شیعه را با دست مـرحمـتگر مرهـم، رفـو کنید امشب دوباره سمت خـدا ساده میروید از جـــادۀ حـصـیـریِ سـجـاده میروید آقا از اینکه اینـهـمه تنها شدی ببـخش از اینکـه خرج مردم دنیا شدی ببخش مـظـلومی مقام تو تقصیر دشمن است امـا غـریب بـین احــبّـا شـدی بـبـخـش تا قبل از این برای تو کاری نکرده ایم مظلـوم بـی وفــا شدن ما شـدی ببخش تقـصیر ماست حرمتتان را شکسته اند زخـمـی بی تـفـاوتـی ما شـدی ببخـش حالا بـرای پـر زدنت گــریه می کـنـیم هی در ازای پرزدنت گـریه می کـنـیم
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام
تـب دارتـریـن تـب زدۀ بـسـتــر دردم پُـر سـوز ترین زمـزمـۀ حـنجـر دردم فـریاد عـطـش زد دهـن سـوخـتـه ام تا تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هـادى صفا و مروه كجا و حريم يوسف زهـرا صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفــا کند به پیکرش نشانه ها، یه سینه اش ترانه ها که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
فـتاده مرغ دلـم ز آشیان در این وادی كه هـر كجـا رود افـتـد به دام صیادی به دانـهای دُّر یـكـدانه میدهـد بـربـاد نه گوش هوش و نه چشم بصیر نقّادی چنان اسیر هوا و هوس شدم كه نپرس نه حال نـغـمـه سـرایی نه طـبع وقّادی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
سرچــشـمۀ تـمـامی انـدیـشه هـای نـاب دانـش پـژوه مـدرسـۀ عـشـق بـوتـراب اوصاف پاكـتان چقـدر بی نهـایت است یك خط زمدحتان شده موضوع صد كتاب شك كرده ایم! اهل زمین باشی ای عزیز ای جـلـوۀ جـلال خـدا در پـس حـجـاب امشب دوباره حضرت خورشید اهل بیت از مـاورای فـــاصله ها بـر دلـم بـتـاب ما را دعا كـنـید همین لحظه از بهشت آقـا دعـایـتـان هـمه دم هـست مستـجاب ایـن چـهـرۀ سـیـاه مـرا هـم نـگــاه كـن شـایـد به یـاد آوریــم در صف حـسـاب من از پـل صـراط جـزا بـا نـگـاهـتـان مـانـند بـاد می گـذرم تـنـد و پـر شـتـاب سـاعـی تـریـن مــدرس آداب زنــدگـی شـیـوا سـخـن، مـفــسـر آیـات بـنـدگی قـله نـشین دانش و دین، ای طلایــه دار كـاوشـگـر رمــوز سـمـاوات كـردگـار تـیــغ كـــلام نـغــز شـمـا در مـنـاظـره پِی كـرده است مركـب دجال روزگـار هركس كه خواست پیش شما قد علم كند گـشـته میـان مـعـركۀ بحـث تار و مـار كـوه بـزرگ حـادثـه را بر زمین زدی انگشت بر دهان شده این چرخ كج مدار آقا شـمـا كه واسـطـۀ فــیــض عـالـمـید حیف است مانده اید دراین شهر بی بهار ای كاش سـمت كـشور ما هـم می آمدی پـس لا اقـل به خـانـۀ قـلـبـم قـدم گـذار ای خـضر مست میکـیـدۀ چـشمۀ حـیات من تـشـنه ام شـبـیه خودت تـشـنۀ فـرات آمــوزگـار مـبحـث جـغــرافــیـای دیـن استـاد فـقـه و خـارج دانـش سـرای دین دار و نـدار زنـدگی ات را تو ریـخـتـی تا آخـرین دقـایــق عـمـرت به پای دین از ابـتدای كـودكی ات خـونجگـر شدی زخـم زبـان و طعـنه شنـیدی برای دین با خـشت خـشت اشـك نـمـاز شب شما مسـتحـكـم است تا به ابـد پـایه های دین ای یادگـار كـرب و بلا، زیر كعـب نی سهـمی عـظیـم داشـته ای در بقـای دین دیـدی ســر بُــریـدۀ عـبـاس را بـه نـی بـر شــانـۀ كـبــود نـهــادی لــوای دیـن از نای زخم خورده تان میرسد به گوش در مجـلـس یـزیـد، صـدای رسـای دین با اشـك و آه، شعـله به آئـیــنه می زدی عـمـری به یـاد كـربـبلا سیـنه می زدی
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
دلم پر مى زند امشب براى حضرت باقر كه گویم شرحى از وصف وثناى حضرت باقر ندیده دیدۀ گــتى به علم و دانش و تقـوا كسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر زبان ازوصف اولكن، قلم از مدح او عاجز كه جز حق كس نمى داند بهاى حضرت باقر نزاید مـادر گـیـتى ز بهر خـدمت مردم به جود وبخشش ولطف وسخاى حضرت باقر به ذرات جهان یكسر بود او هادى و رهبر كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل ز بحر دانـش بى مـنتهاى حضرت باقر اگر گـردد شـفـیع ما به نـزد خالـق یكتا بهر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
اى بوسه گاه جن و ملک، خاک پاى تو جــان تـمــام عــالــم خـاکـى فـداى تـو اى اخـتــر سـپـهــر ولایت که تــا ابـد عــالـم مـنـوّر است به نـور لـقـاى تـو ای شهریـار کشور دانش که در جهان نشناخت کس مقام تو را جز خداى تو اى ریزه خـوار سفــره علمت جهـانیان خورشید علم، کرده طلوع از سراى تو اى بـاقـر العـلـوم که هـنـگـام مکـرمت بـاشـد هــزار حـاتـم طـایـى گـداى تـو پـنـجـم ولـىّ و حجّـت خـلاق عـالـمـى لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو درعرصۀ وجود نهى قبل از آنکه پاى داده ســلام احـمـد مـرســل بـراى تـو هر کس تو را شناخت دل از دیگرى برید بـیگـانه گـشت با هـمه کس آشنـاى تو چـندين هـزار عـالـم و دانـشـور فـقـيه آمد بـرون ز مكتب و دانـشـسـراى تو آن پير سالخورده راهب تو را چو ديد اسلام پـيـشـه كـرده و شد مـبـتلاى تو خـوان طـعـام، آور از بـهـر ميـهـمـان از حـجـره تـهـى يـد قـدرت نـمـاى تو يك عمر سوخت قـلب تو از كينه هشام آن دشـمـن سـيــاه دل بــى حـيــاى تـو تنها نه درعزاى تو چشم بشر گريست آن دشــمــن سـيـاه دل بــى حـيــاى تو اى خـفته همچو گـنج، به ويـرانه بقيع پـر مى زند كـبـوتر دل، در هـواى تو در را به روى امـت اســلام بـستـه اند آن گمرهان كه بى خبرند از صفاى تو يابن الحسن گشوده نگردد به روى خلق اين در مگر به پنجـه مشكـل گشاى تو فـولادى است پـيـر غـلام شـكسـته دل چشم اميد بسته، به لطف و عطـاى تو
: امتیاز
|
غزل پندیات
قانع اگر چو کعبه به یک پیرهن شوی جا دارد آنکه قبلۀ هر مرد و زن شوی ای دل اگـر به پرده ی عشاق ره بری خوش ناله تر زبلبل طرف چـمن شوی اول قـــدم به فـــرق سر خویشتن گذار خواهی اگرخلیل صفت، بت شکن شوی رانی اگر زخویش زلیـخـــای نـفس را مقبول تر ز یوسف گــــل پیرهن شوی رخسار خویش در آینۀ اشـک ما مبـین ترسم که بـیــقــرار رخ خویشتن شوی ای آنکه گه به زلف سخن شانه میـزنی باور مکن که حافظ شیرین سخن شوی خواهی چو مهر جانب افـلاک رو کنی باید که خـاکـســار درِ بوالحـسن شـوی یکشب اگر به خـلوت پـروانه ره بری بی شک چو شمع شاهد هر انجمن شوی
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفا کند سرشک غربتش روان نوا زند ز نای جان نهان ز چشم دشمنان، بدوستان دعا کند به پیکرش نشانه ها، به سینه اش ترانه ها که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند به دستها سلاسلش، زغصه سوخت حاصلش چه می شود که قاتلش ز فاطمه حیا کند فتاده در ملالها، به عـشق شـور و حال ها در آن سـیـاه چـال ها، خـدا خـدا خدا کند فـتاده دیگر از نوا، برو به دیدنش صبا بپرس مرغ کشته را، کی از قفس رها کند؟ بخاک بی کسی سرش،کسی نبود در برش کجاست تا که دخـتـرش، اقامه عـزا کند اثر نمانـده از تنـش، دلا بـرو به دیدنش بگو عدو زگردنش، غلی که بسته واکند به هردلیست ماتمش، شکسته کوه را غمش عجب مدار «میثمش»، قیامت ار بپا کند
: امتیاز
|